۵۰%تخفیف. . داستانک طنز
16 تیر 1396 توسط آفتاب
ظهر بود موقع ناهار… جلو سلف دانشگاه شلوغ شلوغ.. یه نمایشگاه کتاب جلو سلف آقایون بود که کارش تمام و در حال جمع کردنش بودند. قرار بود نمایشگاه رو تحویل بگیرن برای همین دو نفری رفتن و رو صندلی ها نشستن تا کار برادرا تموم بشه.. اما نشد! … بیشتر »