چادر حاج آقا.. داستانک طنز
15 تیر 1396 توسط آفتاب
#طنز 😂😂😂😂رفته بودن قم زیارت.. بعد از زیارت یه سر رفتن بازار سوهان و این چیزا بخرن.. به دوستش گفت شلوغه واسه اینکه گمت نکنم چادرت رو می گیرم. .:)
مغازه شلوغ بود یه حاج آقام با خانواده😇 تو مغازه بودن. .
مشغول خرید شدن نگاهش به این طرف اون طرف بود🤓
دوستش رفت به راست اونم رفت. .رفت به جلو اونم رفت.. چادر رو محکم گرفته بود گم نشه..
حواسش پرت شد به سمت راست متوجه شد دوستش داره میره سمت چپ یعنی بیرون.. همونجور که راست رو نگا میکرد به دوستش گفت از اینام بخریم بد نیستا صبر کن🤔
اما دوستش هی چادر رو تکون میداد یه لحظه با اخم گفت ا… صبر کن و نگاهی به دوستش کرد🙄
انگار آب یخ ریخته بودن رو سرش😩
اون گوشه ابای حاج آقا تو دستش بود 😆😆 از خجالت نمیتونس ولش کنه😱
هول کرده بود گفت ببخشید حاج آقا ببخشید چادرتونو گرفتم😅😅😂😂
#طنز_طلبگی
#بوی_بهشت