۵۰%تخفیف. . داستانک طنز
ظهر بود موقع ناهار… جلو سلف دانشگاه شلوغ شلوغ.. یه نمایشگاه کتاب جلو سلف آقایون بود که کارش تمام و در حال جمع کردنش بودند.
قرار بود نمایشگاه رو تحویل بگیرن برای همین دو نفری رفتن و رو صندلی ها نشستن تا کار برادرا تموم بشه.. اما نشد!
خسته و کلافه بلند شدن و رفتن به سمت خوابگاه.. ازجلو سلف در حال عبور بودن که یه دختر صداشون میکرد: خانما… خانما صبر کنید… ۵۰%تخفیف… صبر کنید…
با کلافگی نگاهی پشت سر انداختن.. چند تا دختر با لبها و چشمهای خندون گفتن: ۵۰%تخفیف… ۵۰%تخفیف.. کاغذش چسبیده پشت چادرتون!!!
واای وقتی رو صندلی نشسته بودن… ٶآی… سلف آقایون موقع ناهار…